سلام خدمت همراهان عزیز، در این پست می خوام روشی که مشکلم را به شما انتقال می ده را با یک داستان بیان کنم.من یه کارمندم که از صبح ساعت 7:30تا ساعت 15:30 مشغول کار پر چالشیم.در ضمن یه پسر کلاس چهارمی هم دارم. البته دو تا دارم، این حسین پسر کوچیکمه.همونطور که میدونیدبه خاطر کووید 19 مدارس به صورت آنلاین برگزار میشن و من به عنوان مادر در خونه باید نقش جدید معلم را هم ایفا کنم.خدا چیکارت کنه کووید 19! معلم مدرسه هر روز عکس چند صفحه تست وو سوال میده و ما باید اونا رو تو دفتر بنویسیم تا شازده تشریف بیارن و یک چند تا تیکی اونم با کمک خودمون بزنن! خلاصه سرتونو در نیارم یه روز تو اداره بودم که تلفن زنگ زد، دینگ، دییییییییییییینگ، دییییییییییییییییییییییینگ
بقیه رو لطفا تو تصویر ببینید:
چاره ای نداشتم جز چشم گفتن، من که تو خونه پرینتر نداشتم در ضمن اداره که نمیشه کار شخصی انجام داد بگذریم که .... خلاصه برای این که یادم نره شروع کردم تو مسیر خونه کارامو لیست کردن: خرید میوه، نان، پختن شام و ناهار فردا، مرتب کردن خانه، دادن جواب تلفن های واجب، روشن کردن ظرفشویی، جابه جا کردن ظرفا و نوشتن تکالیف حسین و سر و کله زدن با اون که تا فردا بتونه امتحان ریاضیشو خوب بده! لابد تو دلتون میگید خوب خریداتو بسپار به همسرت. دست رو دلم ندارید که ایشون بیمارستانه و به خاطر کووید 19 خونه نمیاد که نکنه ناقل باشه. خدا همه ی کادر درمانو حفظ کنه.خلاصه تو راه که داشتم میومدم با نگرانی و اضطراب یهو یادم اومد امروز تو خبرها فوت پزشک نفر سوم کنکور پزشکی 89 رو خوندم و دو تا متخصص عالی دانشگاه علوم پزشکی تهران.با خودم گفتم عجب زندگی عجیبی شده این همه تلاش و نهایتا به خاطر عجز بشر در مقابل نادانسته ها این طور باید گلهامون پرپر بشن،حالا بدبخت خونواده هاشون چی کار کنن تو این فکرا بودم که رسیدم دم در خونه. ناگفته نماند با مرگ هر کادر درمان و هر انسانی دلم میلرزه نکنه ....
به ظاهر اتاق نشیمن مرتب بود، رفتم نهارمو بخورم که دیدم روی یخچال پسربزرگم نوشته مامان یادت نره لباسامو بشوری شب میخام برم بدووم! با خودم گفتم ولش کن نمیشورم تا خودش بیاد یاد بگیره چجوری باید از لباسشویی استفاده کنه! شاید من یک روز مُردم اونوقت اون قراره هر روز با لباس کثیف بره بیرون.منم در جواب یادداشتش رو یخچال جواب دادم مامان جون دست خودتو میبوسه راهش اینه اون چرخونک رو بزار رو لباس و کلید استارت رو بزن.عاشقتم !خلاصه رفتم اتاق حسین گفت مامان باید بری برام آبرنگ و چسب ماتیکی بخری آخه فردا آخرین مهلت ارسال نقاشی هامونه.یادم افتاد وای میوه و شیر و پنیرم نخریدم.دوباره لباسمو پوشیدمو رفتم خرید آخه اگر ساعت 5 میشد دیگه همه جا به اجبار برای کنترل کووید 19 بسته میشد.خلاصه رفتم خرید و برگشتم.شروع کردم به کارا تا رسید به نوشتن 5 صفحه تست! یا علی ساعت 8 شبه و آخرین مهلت ارسال تکالیف ساعت نه.همین امروزم آقای معلم تذکر داده دیگه واقعا نمیتونستم بیشتر از این خودمو مادر مسئولیت ناپذیری نشون بدم.
حتما باید راهی باشه من 60 تا تست رو ننویسم.شما راه حلتون چیه؟ تو رو خدا بگید صواب داره نمیدونم صواب با چه س ی نوشته میشه ! البته خودم خجالت نمیکشم چون اون موقعها دیکتم همیشه 20 بود، میزارم پای خستگی و الفبای فارسی.راستی چرا ما باید 3 تا س داشته باشیم؟